شعر و داستان کوتاه

اشعار و داستانهای دنباله دار

شعر و داستان کوتاه

اشعار و داستانهای دنباله دار

هبوط یک زن...

...داشتم درسمو می خوندم...همه چیز  خیلی خوب و عالی بود...الان که فکرش رو می کنم می بینم واقعا عالی بود ...هر کسی آرزوی زندگی منو داشت...یه زن مگه دیگه چی ممکن بود از خدا بخواد و نداشته باشم...یه شوهر خوب،مهربون،خوشگل و خوش تیپ،پولدار و از یه خونواده اصیل ...یه زندگی خوب و راحت ...خونه ...ماشین...پول ...فقط کافی بوداراده می کردی  و رامین  همه چیز رو برات فراهم می کرد...یه وقتایی حتی با اینکه خسته بود  ساعتها کنارم می نشست و به حرفا و درد دلام گوش می داد ...رامین واقعا عاشقم بود...حالا دارم می فهمم عشق رامین به من یه عشق، یه حس ، ...نمی دونم یه چیز باور نکردنی بود...باور نکردنی از اون جهت که تو این دوره و زمونه  از این عشقا دیگه پیدا نمی شه...همه شدن دروغگو و ریا کار ...ظاهر ساز و ساده فریب...و من ...من بدبخت...عاقبت فریب یکی از همین روباه های مکار رو خوردم و همه نعمتهایی رو که خدا بهم داده بود ، یه  شبه  از دست دادم...الان دارم می گم خدا بهم داده بود...اون موقع اصلا باور نداشتم که اینا از خداس ...فکر می کردم خوشگلم...خوش تیپم...اینا لایق منه...من ...دختر دردونه ای که آسمون سوراخ شده و من افتادم ...همه چیز از این اینترنت کوفتی و یه چت ساده شروع شد...شوخی شوخی با یکی دوتا از دوستای دانشگاهیم تو کافی نت دانشگاه رفتیم تو چت روم...اونا هی می خندیدن  و چرت وپرت می گفتن...و من...همه حرفا و دری وری های اونا رو به پای شوخی گذاشتم و خودم هم شروع کردم.دو سه روز که گذشت ، از این کار خوشم اومده بود.دیگه حالا هر فرصتی که پیدا می کردم می نشستم پای کامپیوتر و...اینتر نت ...چت روم...و...حدس می زنین بقیه اش رو...نمره های اون ترمم...سقوط کرد...از معدل هجده و نیم، رسیدم به چهارده...بعد...دوازده...مشروط.... 

افسرده و بداخلاق و ایرادگیر شده بودم...حوصله هیچ کاری رو تو خونه نداشتم الا پا کامپیوتر نشستن...پرخاشگری عادتم شده بود...بیچاره رامین...به هر دری می زد تا مشکلم رو حل کنه...اما دریغ و درد که مشکل از خودم بود نه از بیرون...تو این چت کردنهای به ظاهر ساده و ...پای یه آدم عوضی اومده بود وسط ...شهاب...کلامش افسونگر بود...آتش به دلم می زد...فقط من نبودم که اسیرش شده بودم...خوب می دونستم که خیلی احمقای دیگه بدتر از من گرفتارشن...عارف مسلک بود و عاشق تبار...می گفت  یه سفیره برای رساندن پیغام هدایت الهی به بندگان...اما برعکس بود...من دیوونه رو از مدینه فاضله و بهشت عدنم به چاه ویل کشوند...نباید باهاش حرف می زدم...نباید سرقراری  که گذاشته بود می رفتم...رفتم...و ...همه چیز تموم شد...و...من...زنی که روزی همه اون چیزایی رو که همه زنای عالم آرزوشو دارن ، داشتم، یه شبه از دست دادم و حالا بیغوله نشین خرابه ای هستم که روزی کعبه آمالم بود و با دستای خودم تیشه بر بنیان اون زدم و ویرونش کردم و شدم خرابه نشین اون...شبا مث سگی می شینم و زوزه می کشم و گهگاه...رهگذری تکه نونی به صدقه میندازه جلوم و سری به علامت تاسف تکون میده و نچ نچی می کنه و می ره... همون کاری که یه زمونی خودم می کردم بر همچو خودم...

نظرات 1 + ارسال نظر
جایزه ادبی سیمرغ/ افغانستان یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ب.ظ http://jayezasimorgh.blogfa.com

مدت ارسال آثار به دبیر خانه جایزه ادبی سیمرغ تا 17 عقرب (آبان) تمدید شد.
جایزه ادبی سیمرغ از طرف داوران بنیاد آرمان شهر به سه اثر ادبی برتر اعطا خواهد شد.
چگونه در مسابقه ادبی سیمرغ شرکت کنید:
قطعه ادبی، روایت، خاطر، قصه، داستان کوتاه (بین ده تا سی صفحه حد اکثر) و یا شعر(حد اکثر سه شعر) خود را در باره و یا با الهام از موضوعات زیر برای شرکت در مسابقه به ما ارسال کنید:
قربانی: آسیب دیدگان نا بسامانی و درگیری ها و جنگهای دوره اخیر
شکنجه: آزار های جسمی، جنسی، روحی و اجتماعی
نفی جنگ: خشونت و نظامی گری
اثر ادبی خود را ترجیحاً بصورت تایپ شده همراه با دیسک و یا خوش خط و خوانا، و یا از طریق پست الکترونیکی تا تاریخ (17 عقرب/ آبان 1388) به آدرس های زیر، و با پر کردن فورم همراه، ارسال کنید:
نام ( و یا نام قلمی):
نام خانوادگی:
تاریخ تولد:
جنسیت:
شغل:
تلفن:
آدرس الکترونیکی:
برای اطلاعات بیشتر یا به وبلاگ جشنواره سری بزنید یا با ما در تماس شوید:
armanshahrfoundation@gmail.com و Jayeza.simorgh@gmail.com
تلفن: 775321697 (0)0093 و700427244(0)0093
وبلاگ: http://jayezasimorgh.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد